رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

آموزش دانش سیاسی، مبانی علم سیاست نظری

آموزش دانش سیاسی، مبانی علم سیاست نظری
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 43 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 43 رای
کتاب آموزش دانش سیاسی مبانی علم سیاست نظری تالیف حسین بشیریه نشر نگاه معاصر شامل 19 فصل با عناوین زیر می باشد :

سرشت دانش سیاسی
موضوعات و مفاهیم اساسی در دانش سیاسی
مرزهای دانش سیاسی
نگرش و روش های در دانش سیاسی
تحول تاریخی در مفهوم سیاست
پیشینه تاریخی و نظریه های عمومی دولت
پایه ها و چهره های دولت
مکاتب و ایدئولوژیهای سیاسی
نظام های سیاسی
تحولات سیاسی
سیاست و روابط بین المللی
مبانی فکری دموکراسی
پیشتازان اندیشه دموکراسی
پیشینه های تاریخی و زمینه ای اجتماعی و فرهنگی دموکراسی
مبانی حکومت دموکراتیک
عملکرد دموکراسی : احزاب و انتخابات
انواع دموکراسی
توجیهات و نقدهای دموکراسی
گذار به دموکراسی و چشم انداز آینده آن
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
شازده
شازده
1396/09/16

کتاب‌های مرتبط

نظریه انتخاب عمومی
نظریه انتخاب عمومی
4 امتیاز
از 104 رای
خان نشین تبریز
خان نشین تبریز
4.4 امتیاز
از 14 رای
شناخت و سنجش مارکسیسم
شناخت و سنجش مارکسیسم
4.4 امتیاز
از 34 رای
حاکمیت و دولتها
حاکمیت و دولتها
4.2 امتیاز
از 9 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آموزش دانش سیاسی، مبانی علم سیاست نظری

تعداد دیدگاه‌ها:
12
برای شناخت علم سیاست آثار دکتر بشیریه آثار مفیدی هستند
سیاست یعنی « اداره ـ یا " کارگردانی " ـ جامعه » ، امری که در جوامع رشد یافته ( جوامعی که تقسیم کار فراتر از تقسیم جنسی و سنی ، به صورت حرفه ای نهادینه و تثبیت شده ) ، « عرصه عمومی » است یعنی عرصه مشترک و حوزه تعامل حوزه های تخصصی و حرفه ای ، میدانی است که همه عناصر برسازنده جامعه و همه شاخه های کار و فعالیت در آن به هم می رسند و از طریق آن بر یکدیگر و بر همگان اثر می گذارند .
توصیف سیاست ذیل« اخلاق » و بر مبنای « فضیلت » و « سعادت » ؛ یا در چارچوب « حقوق » و بر پایه « تفکیک و تعامل قوا و وظایف متقابل حاکمان و اتباع » ؛ یا روساخت « شیوه تولید » و کارگزاری طبقات اقتصادی مسلط و کارپرداز رفاه عمومی ؛ یا فرآیند ایجاد و کاربست قدرت .... ، تقلیل سیاست به یکی از وجوه آن است . سیاست به معنای خاص ، کارگردانی سپهر همگانی است و جنبه ها و عناصر متداخل ِ حقوقی و قانونی ، اقتصادی و رفاهی ، سازمانی و اداری ... دارد .
یادگرفتن از تمدن موفق غرب، خجالت آور نیست. متحجر خشک مغز باید خجالت بکشه. نمی بینید وضع کشور رو؟
جنگ ها و درگیری ها و استعمارگری و مسائل دیگری که در پروسه چند قرنی شکوفایی غرب رخ داد، دلایل بسیار پیچیده اقتصادی و اجتماعی و سیاسی داشت (و برای هرکدام صدها کتاب نوشته شده). این که سکولار بودن و "بی اخلاقی" رو دلیل این مسائل بدونید ساده انگاری است.
اگر فکر میکنید سکولاریسم دلیل این پدیده هاست، بهتره مروری داشته باشید به سوابق مسلمانان غیرسکولار: تجاوزگری (حمله جنگ جویان مسلمان به سرزمین های مختلف)، وحشی گری (کشتار اسیران و به کنیزی گرفتن زن ها)، استثمار (گرفتن جزیه و خراج مضاعف) در صدر اسلام.
گذسته از تاریخ، نگاهی به تجربه عملی اسلام سیاسی در دوران معاصر هم به خوب مشخص میکنه این جماعت تا چه حد صلاحیت نقد سکولاریسم رو دارند
نمونه ای درخشان از منطق و فلسفه بسیار پیچیده حاکمیت اسلام سیاسی در کشور ما:
" بیشتر از هزار سال پیش فردی وجود داشته با لقب مهدی (که در واقع ژن خوب هم بوده)، این فرد قرن هاست غیب شده و روزی دوباره ظاهر میشه تا همه ما رو نجات بده! بعد ما فردی دیگری داریم به نام فقیه عادل جامع الشرایط. این جناب فقیه، چون خیلی کارش درسته، جانشین آن حضرت غیب شده است. و چون آن حضرت هم چانشین پیامبره، و پیامبر هم حرفش حرف خداست، پس فقیه ما هم حرفش مثل حرف خداست و شما غلط میکنید انتقاد بکنید. میبینید چه قدر منطقی؟! درسته ایشون شکسته نفسی میکنند و می فرمایند انتقاد از من اشکالی نداره (خیلی لطف میکنند!) ولی این دلیل نمیشه شما جری بشید و واقعا انتقادی بکنید که اگر بکنید تکه بزرگ تون گوشتونه."
شاید مسخره باشه، ولی همین جفنگیات رو با کلمات زیبا و ادبیات مناسب از تریبون های مختلف تکرار میکنند و همین مهملات پایه مهمترین اصول قانون اساسی ج.ا است: ولایت فقیه. وقتی اجازه بدی دین و سیاست ترکیب بشه کار به این جنون محض میکشه که امروز کشور ثروتمند و مستعد ما رو به خاک سیاه نشونده.
پیروان اسلام سیاسی دچار خودشیفتگی عجیب و غریبی هستند که فکر میکنند کتابی کهنه و نه چندان درخشان، شامل جواب برای همه امور سیاسی و اجتماعی ست و قصد دارند بر پایه این کتاب (که نویسنده اش هرگز فکرش به اینجا ها خطور نکرده) اصول سیاست داخلی و خارجی تدوین کنید و عقاید مشتی بیابان گرد بی سواد 1400 سال پیش رو چارچوبی قرار بدن برای عمل سیاسی در قرن بیست و یکم.
و همین آدم ها چنان ژست منطق و فلسفه به خود میگیرند که ... لااله الاالله! بگذریم
در حالت عادی، واقعا دوست ندارم به عقاید هم وطنان مسلمان توهینی بکنم. ولی وقتی این عزیزان دل، لاعن شعور و غافل از تجربه سنگین 40 ساله، دوباره شروع میکنند به مخلوط کردن ماست دین با قیمه سیاست، اون هم حق به جانب! و با انتقاد از "بی اخلاقی" دنیای امروز! مجبور میشم حرف هایی بزنم
البته آزادید هر عقیده ای داشته باشید، مثلا ممکنه به زنده موندن یونس در شکم نهنگ و باز شدن دریا با عصای موسی و باکره بودن مادر عیسی و به معراج رفتن محمد از روی الاغی به نام براق و هزار و یک داستان دیگه اعتقاد داشته باشید. به خودتون مربوطه. فقط لطف بفرمایید دیگه برای ما قپی منطق و فلسفه و نقد غرب و "توده جاهل حال‌اندیش و روشنفکران غرب‌زده" نیایید.
اینکه شما الان نه از روی خر و اسب و شتر، بلکه از طریق تکنولوژی اینترنت دارید در مورد "سیاست توحیدی" بحث میکنید خودش حاصل همان تمدن سکولار غربییست. اوج گیری و رنسانس غرب زمانی شروع شد که اندیشمندان غربی به تدریج از زیر سلطه دین خارج شدند. رهایی کامل البته چند قرن طول کشید ولی این موضوع قطعی است که بدون به حاشیه راندن دین و "سکولار" شدن جوامع غربی، هرگز رشد بی سابقه و فوق العاده در هزاران حوزه علم و صنعت رخ نمیداد.
آقای مسلمان موحد! اگر امروز صبح به جای خر با وسیله ات به محل کار رفتی و اگر با تلفن همراه با مشتری هات صحبت کردی و الان هم در گوشی یا تبلت یا لپ تاپت داری در دنیای اینترنت چرخ میزنی، همه اینها رو مدیون همون غرب "سکولار هستی.
اولین جواب پیروان اسلام سیاسی اینه که ما با علم و تکنولوژی غرب مخالف نیستیم! خب مگه این علم و تکنولوژی در خلأ ایجاد شده؟! چرا جوامع اسلامی قادر به این کارها نبودند؟ این تمدن غرب سکولار با همان ارزش ها و سبک زندگی خودش بود که موفق به ایجاد این پدیده ها شد. اگر کشورهای اسلامی امروز از علم و تکنولوژی چیزی کسب کرده اند همه اش (با تأکید عرض میکنم: همه اش) رو به لطف الگو برداری از تمدن غرب به دست آوردند.
شروع نکنید به نام بردن از ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی و امثالهم در برابر غرب، که مثل مقایسه برکه است با دریا. علم مدرن و انقلاب صنعتی که برای همیشه زندگی بشر رو متحول کرد محصول جوامع غربی و صدها و هزاران دانشمند و متفکر غربی بوده.
وگرنه مردم در دوران اوج شکوفایی به اصطلاح "تمدن" اسلامی، همان طوری خر و اسب سوار میشدند که دو هزار سال قبلش. این علم مدرن و انقلاب صنعتی و رشد سرمایه داری غرب سکولار بود که بشر رو از روی اسب بلند کرد به آسمان و فضا و اعماق اقیانوس برد.
هموطن گرامی صدرا_1
در اینکه خرسندی (منظورم Eudaimonia فلسفی است و با شادی اشتباه نشود ) مفهومی نسبی باشد بله درست است اما میتوان برای نگاهداشت نظم و عدالت اجتماعی مکانیسم هایی را استوار کرد تا بتوان این نسبی بودن را محدود به اصل خرسندی برای همه جامعه گردانید نه اقلیتی آزمند و شیاد .
در اینکه خرسندی بعضی در سودجویی و انباشت ثروت و قدرت است ، میتوان Kategorischer Imperativ کانت که براستی بنیاد عقلی عدالت اجتماعی است را بکار برد : که برای آزمودن درستی رفتاری باید دید که اگر این رفتار را همه انجام دهند آیا برای همه سودمند خواهد بود و یا زیانمند ،پس اگر این رفتار اگر همهگیر شود و به دشمنی و کینه و تضاد و بی نظمی در اجتماع بیانجامد پس باید جلوی آنرا گرفت یا آنرا محدود کرد،
پرسش : در این قضیه(عدالت و خرسندی فردی و اجتماعی ) معنویت ( باور های دینی و فرا مادگی /متافیزیکی و روحانی /اسپریتوال ) چه نقشی دارند
بررسی معنویت و دین : هدف دین و باورهای معنوی در چیست ؟ اگر هدف امور مادی و دنیوی باشد پس باید از عقل کاربردی پیروی کند (پس به دین و معنویت نیازی نیست ) و اگر هدف دین و معنویت فرا زمینی و فرا مادی و آنجهانی / اخروی باشد پس این باورهای معنوی برداشتی درونی و فردی است و حق ندارد در امور مادی و کاربردی اجتماعی دخالت کند چون با این کار خودش خود را نقض میکند
آیا مدل کنونی جامعه های لیبرال به خرسندی فردی و اجتماعی می انجامد ؟ نه ، زیرا جامعه های لیبرال کاپیتالیست راه را برای انباشت ثروت فردی و تولید و مصرف نابخردانه فرآورده های بیهوده و زیانبخش باز گذاشته اند > هدف جامعه لیبرال کاپیتالیست تنها مصرف بیشتر است نه خرسندی فردی و اجتماعی برای همین است که در این جامعه ها مصرف داروهای ضد افسردگی و روانپریش به بالاترین حد خود است .
درباره توحید(براستی تنها دو دین توحیدی ناب وجود دارند اسلام و یهودیت ) : فیلسوفان کلاسیک به آفریدگار و یا جنبنده نخستین primum movens باور داشتند ولی آنرا پرستیدنی نمیدانستند ، خود سجده و پرستش هر چه و هر کس که باشد توهین بزرگی به عقل و عدالت نهادی انسانها است ،انسان بطور نهادی دوستدار و ستایشگر زیبایی و نظم و هارمونی دیداری و شنیداری است حال چگونه میتوان چیزی را ستایش کرد که دیده و شنیده نمیشود و بدتر از آن، به او سجده کرد؟ یهودیت دین خود را بدیگران تحمیل نمیکند اما اسلام بطور آزاردهنده ایی از آغاز بنیادش تا به امروز شرع اسلامی را بدیگران بزور میخواسته است تحمیل کند و همه را با بیپروایی و بیشرمی موظف به پرستش الله میداند .
دینهای توحیدی اسلام و یهودیت بشدت قبیله گرا (امت اسلامی ، اسراییل / امت برگزیده خدا) هستند و قبیله گرایی خودش بیعدالتی محض است و آنهایی را که مسلمان و یهودی نباشند کمتر از انسان و شهروند درجه دو و سه میدانند ( کافر در اسلام و گویم در یهودیت ) که خود به توجیه انباشت ثروت و قدرت در دست اقلیت و تبعیض و تحقیر و ظلم به نامسلمانان و نایهودیان میانجامد و پس بی عدالتی است .
جناب Aristoteles عزیز، بااینکه خیلی از نظرات جنابعالی رو معقول دیده‌ام،اما این بار فقط با یک سری از ادعاها از سویتان روبرو شدم.
اگر بپذیریم هدف سیاست: عدالت، رفاه،سلامت، خرسندی، اخلاق ،آزادی، رشد عقلانی و معنوی است.
سوالی که مطرح می‌شود این است که ملاک و معیار این امور چیست؟!
خرسندی و رفاه عده‌ای در استثمار و استعمار توده دیگر است، آزادی بخشی از جامعه در محدودیت بخش دیگری از انسان هاست. امر اخلاقی در نظر عده‌‌ای چیزی است و امر اخلاقی دیگران در خلاف آن است، و همچنین در مورد عدالت و ...
به طور خلاصه حقوق افراد و جوامع بر چه اساس و میزانی تعیین میشود؟!
اما از جهت نظری:
ناگزیر به انتخاب و گزینش معیار و فلسفه‌ای هستیم که بر اساس آن، این امور را تعریف و پیاده کنیم.
هرچند بر اساس فلسفه توحیدی و فلسفه سکولاریستی حدود و ثغور موارد مذکور تا حدودی متفاوت می‌شود، اما حضرتعالی پارادیم توحیدی را به طور کلی منکر عدالت و نیکی، نافی رفاه و خرسندی، مخالف عقلانیت و سودمندی و سلامت قلمداد کردید!! از کجا؟؟ متون دینی و توحیدی و پیامبران آسمانی این چنین حکمی کرده‌اند؟! رهبران و مصلحان و متفکرین دینی چنین نظریه دارند؟ و به طور خاص سردمداران نظام جمهوری اسلامی ایران اینچنین اباطیلی را تحویل جامعه داده‌اند!؟
اما از جهت واقعیتی که امروز می‌بینیم:
آنچه که امروز بر دنیا حاکم است،نه عدالت و نه اخلاق و نه رشد معنوی است، ملاک جهان کنونی قدرت و ثروت و رسانه و کنترل افکار بشریت است.
و آنچه پارادایم توحیدی در پی آن است ، رشد معنوی و اخلاقی جامعه و عدالت اجتماعی در کنار رفاه و سلامت است، که در وهله اول ناگزیر به رفع موانع متعددی در این راه است.
در جهان کنونی، همین عالمان سیاسی مورد نظرتان توجیه‌گر سیاست های استعمارگرانه و مبتنی بر انباشت پول و قدرت تسلیحاتی هستند، و این تفکر توحیدی است که دنبال احیای خود راستینش است. که در این راه روبه‌رو است با فشار های خارجی حقوقی و نظامی و مالی و فرهنگی از سوی قدرت های هژمون. و از داخل نیز متظاهران منفعت‌طلب و متدینین قلابی و توده جاهل حال‌اندیش و روشنفکران غرب‌زده و سیاستمداران سالوس و ...
و اما آنچه شما یافتید، از دکان کدام عطاری است؟!
«در پارادایم شما همه باید بزور الله را بپرستند و شما هر کسی که به الله سجده نکند را باطل میشمارید حتی اگر نیک رفتار و نیک کردار باشد و برای جامعه کاربرد سودمند داشته باشد»
باطل انگاری پرستش غیر الله از حیث معرفتی و عملی است. اما این به منزله نادیده گرفتن حقوق و توانمندی های افراد و جوامع غیر دینی نیست، از صدر اسلام تا کنون جوامع اسلامی از هنر، دانش، صنعت و یافته‌ها و مهارت های جوامع غیر دینی و افراد مشرک بهره‌مند شده‌اند و این خود شاهدی است بر ملاک بودن سودمندی و عقلانیت. که البته به معنای عدول از آموزه های راستین دینی همچون توحید هم نیست
[quote='Aristoteles']به نام خِرَد ،
آقای hassan2008Hassan
هدف علم سیاست برقراری رفاه و خرسندی و آسودگی و سلامت و عدالت شهروندان است و در این چهارچوب هیچ نیازی به پرستش الله نیست و هر کسی میتواند در دل خودش باورهای معنوی خودش را داشته باشد و به کسی تحمیل نکند ، در حالیکه در پارادایم توحیدی شما ، هدف رفاه و آسودگی و سلامت و خرسندی شهروندان نیست بلکه در پارادایم شما همه باید بزور الله را بپرستند و شما هر کسی که به الله سجده نکند را باطل میشمارید حتی اگر نیک رفتار و نیک کردار باشد و برای جامعه کاربرد سودمند داشته باشد پس حق و باطل شما بر پایه عدالت و نیکی نیست و بزیان جامعه است ، حق برای شما الله پرستی و شرع خشن اسلامی است در حالیکه برای ما عقل و نیکرفتاری و رفاه کانون سیاست است .[/quote]
و صد البته هدف سیاست اسلامی، ارائه مدل سیاست اخلاق مدارانه است نه سیاست منفعت گرایانه!
به نام خِرَد ،
آقای hassan2008Hassan
هدف علم سیاست برقراری رفاه و خرسندی و آسودگی و سلامت و عدالت شهروندان است و در این چهارچوب هیچ نیازی به پرستش الله نیست و هر کسی میتواند در دل خودش باورهای معنوی خودش را داشته باشد و به کسی تحمیل نکند ، در حالیکه در پارادایم توحیدی شما ، هدف رفاه و آسودگی و سلامت و خرسندی شهروندان نیست بلکه در پارادایم شما همه باید بزور الله را بپرستند و شما هر کسی که به الله سجده نکند را باطل میشمارید حتی اگر نیک رفتار و نیک کردار باشد و برای جامعه کاربرد سودمند داشته باشد پس حق و باطل شما بر پایه عدالت و نیکی نیست و بزیان جامعه است ، حق برای شما الله پرستی و شرع خشن اسلامی است در حالیکه برای ما عقل و نیکرفتاری و رفاه کانون سیاست است .
بسمه تعالی
این کتاب توسط یک دانش آموخته غرب نگارش شذه است
در پذیرش و تائید مفاد آن عجله نکنید , و آنها را صرفا در پارادایم فلسفی و معرفتی غرب در نظر بگیرید .
دانشمندان پارادایم توحیدی , مبتنی بر منطق توحیدی ( صفر و یک ؛ حق و باطل ) بر بسیاری از دستاوردهای علوم سیاسی غرب نقد وارد کرده اند .
مراقب باشید در التقاط نیافتید ؛ لیکن جهت تنویر فکر , به شرط دید انتقادی مناسب است .
آموزش دانش سیاسی، مبانی علم سیاست نظری
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک